اینجا من از تغییرات کوچکم می‌نویسم. مثلا دیروز که خواب وحشتناکی دیده بودم، با تغییر در باورم به موضوع خوابم توانستم رویایی درست بر عکس خواب دیروزم ببینم. باورکردنی نیست. البته من یک روزه موفق به این تغییر نگرش نشدم. سالها ممارست و تمرین برای تغییر باورهای ذهنی بود که  سرانجام جایی خودش را به شکل یک تصمیم و خواست قطعی و توانایی اجراسازی نشان داد.

 

 

 قبلا هم می‌دانستم باید باورم را عوض کنم. قبلا هم می‌دانستم نباید بترسم. نباید غمگین باشم. باید ایمان داشته باشم و خودم و خدای متعال را باور داشته باشم. اما این دانستن تنها کمکی به من نمی‌کرد. موفقیت چندانی در این امر دیده نمی‌شد. می‌خواستم خوشحال باشم اما انگار غم عالم روی دلم سنگینی می‌کرد. می‌خواستم شجاع باشم ، اعتماد بنفس داشته باشم اما براحتی ترس در وجودم رخنه می‌کرد. شدن فعل غریبه‌ای بود که همواره با نمی‌توانم، نمی‌شود و محال است جایگزین شده بود. برای تغییر افعال و تغییر افکارم در قدم اول خواستم. خواستنی که بعد سالها تمرین به توانستن تبدیل شد.

 

 

امروز در جایی که هستم، شادی لمس و کشف روحی که زیر خروار خروار فکر بیهوده و ترسها و غمهای سنگین و جورواجور از فشار به ستوه امده و خسته و وامانده بود، مرا به وجد می‌آورد.

 

 

علت این را هم بگویم که چرا معمولا از حال و هوای خوبم می‌نویسم. راستش را بخواهید وقتی دمغ و پریشان احوال هستم دست و دلم به نوشتن نمی‌آید. اگر چند صفحه‌ای هم بنویسم در جهت برون‌ریزی و یافتن راه‌حل در جهت کم‌کردن بار احساسی‌ام است. بیشتر وقتها بعد از نوشتن حال بهتری دارم. نوشتن مثل مجرایی برای خروج انرژی‌های منفی انباشته در جسم و جانم عمل می‌کند. بعد از نوشتن احساس سبکی و راحتی می‌کنم. اما معمولا علاقه‌ای به توصیف و به اشتراک گذاری حس و حال بدم ندارم. شاید هم جدیدا این خصلت را پیدا کرده باشم. معمولا زمانی که از نظر احساسی وضع مطلوبی دارم اقدام به نوشتن و انتشار می‌کنم. دلیل دیگرش هم این است که اعتقاد دارم حس بد را نباید بازگو کرد. چرا که حال بد هم مثل احساس خوب قابلیت انتشار و تکثیر دارد. چرا باید به عنوان ناقل حال بد موجب سرایت آن به دیگران شوم. در حالی که می‌توانم بر عکس آن حال خوبم را با تعریف‌کردن به دیگران نشان بدهم و احتمالا موجب تغییر حس و حال بد آنها شوم.

 

 

از طرفی هدف من از انتشار احوالات روزانه‌ام در درجه اول ثبت آن برای امکان ارزیابی در زمان مورد نیاز است.

 

دلیل دومم برای نوشتن این است که با نوشتن و تعهد به انتشار روزانه‌ی پاره‌ای از تجربیات خودم در مسیر تغییر عادات فکری به نوعی نظم و زمانبندی در کارهایم می‌رسم. همچنین انگیزه من برای ادامه‌دادن در این مسیر چندین برابر می‌شود. وقتی بطور روزانه احساساتم و نتیجه پایبندی به توجه به افکارم را می‌نویسم، دقت و تمرکزم بر روی افکارم بیشتر می‌شود. باعث می‌شود با وسواس بیشتری به حرف‌ها و افکارم و شنیده‌هایم توجه کنم و با آگاهی  نوع افکارم را انتخاب کنم. هر حرفی را نزنم و هر اطلاعاتی را وارد مغزم نکنم. این کار منجر به نوعی پالایش خودکار ذهنم می‌شود تا از ورود و خروج افکار نامناسب خودداری کنم.

 

 

اما دلیل بعدی برای نوشتن از تغییر و تحولات روزانه خودم این است که شاید بتواند الهام‌بخش فردی مثل خود من باشد. در واقع امروزه افراد زیادی به قانون جذب اعتقاد دارند. کتاب می‌خوانند و در صدد تغییر افکار و احساسات خودشان و رسیدن به موفقیت هستند. بیشتر ما امروزه می‌دانیم که تنها با تغییر درون می‌توانیم جهان بیرونمان را عوض کنیم و شرایطمان را تغییر دهیم . خوشبختی را حس کنیم و آرزوهایمان را به واقعیت تبدیل کنیم. شاید نوشتن روزانه من و گزارش تغییرات  کوچک اما مداومی که دارم، بتواند گره‌گشای تعداد اندکی از این دست افراد باشد.