وقتی تمام ستارهها خاطره میشوند پنهان در دل بهشت؛ وقتی خورشید سرانجام آرام میگیرد از حرکت فرسایندهاش غرقه در سکوت شکوهمند دریای شکوه خود پروردگار
جوزف مری پلانکت
بخش عظیمی از رفتار وکردار آدمی با دستان ناپیدای خاطرات رقم میخورند. محققان بر این باورند که مسیر شکلگیری خاطرات از اتصالات نورونی و انتقالدهندههای بین سیناپسی میگذرد. هر چه میزان عبور و مرور از این جاده عصبی با تولید انرژی الکتریکی در آن بیشتر باشد، خاطره مضبور در مغز نهادینهتر خواهد شد. آدمی در سرتاسر عمر خود درحال ضبط وقایع و دیالوگهایی است که درخواب و بیداری بر سرش هوار میشوند. حال برخی رابدست خود به زبالهدانی میاندازد و خط نیسان بر آن میکشد پارهای دیگر به لطف کهولت سن و تحلیلرفتن عضله مغز خودبخود از جعبه سیاه سانسور میشوند. اما در این میان خاطراتی هستند که با چسب یک دو سه چنان بر تارو پود اعصاب چسبیده و در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه جاخوش کردهاند که خلایق گاه برای خلاصی از آن ها روشها و مواد سنتی و صنعتی و گاه دخیلبستن به میز روانکاو را در پیشمیگیرند. فیالمثل پدر جد علم عصبشناسی و سپس آسیبشناسی روانی، “زیگموند فروید” برای رهایی از شر خاطرات جنگجهانی اول و مرگ فرزند و فجایع ناشی از یورش نازیها، از کوکائین استفاده میکرد. او که معتقد بود ریشه تمام رفتارها و واکنشهای عمدی و غیرعمدی بشر در ذهن ناهوشیار غایب از نظرش دارد، که غریزی و فقط و فقط در جهت کسب لذت و دوری از رنج بروز میکند. از نظر او انسان قطعا مخزن غیر قابل دید انباشته از تجربههای سرکوبشده و امیال نیرومند ارضا نشده است؛ تا بدانجا که هر فرزند دختری را هووی مادر و هر اولاد ذکوری را رقیب عشقی پدر میداند.
خاطرات منبع لبالب ذهن برای نشخوارکردن و ارزیابی و قیاس لحظهای بشر بشمار میروند. زن مطلقه آزرده از شوهر برپایه تصاویر ضبط شده از مردی محذوف از زندگانیش، باقی مردان زمین را برچسب میزند. این خاطرات تلخ شبهای امتحان است که دست و دل محصلین به اخذ درجات بالاتر را شل میکند. اگر فرض محال ریختن کار و دستیابی به مقامات والا بلافاصله پس از فارغالتحصیلی را هم قائل باشیم که با عقل هم جور در نمیآید، باز خاطرات پراسترس آن دوران به عنوان سدی ذهنی عمل میکنند. گرچه در همان شبهای هراسناک خواندن کوه درسهای تلنبار شده بهمراه ناله و توبه به درگاه الوهیت مبنی بر اظهار پشیمانی از یللی تللی کردنهای طول ترم باز با شروع ترم جدید، توبه شکسته، ترک عادت موجب مرض است، بهانهای دلخوشخونک برای فراموشی مقطعی میشود تا دوباره شبهای شوم پایانی از راه برسند.
فراموشی شاید آنقدر هم بد دردی نباشد. آنجا که آگاهانه دست به خطا زده میشود و حقی ضایع میگردد، پاککردن خاطرات به عنوان بخش لاینفک پروسه از اهمیت ویژهای برخوردار میشود.
در میان خاطرات پاک نشدنی دستهای از باقی همجنسانشان قویترند و آن به خاطرات تلخ و شیرین یار سفرکرده و بیوفا مربوط میشود. رهایی از فکر و خیال محبوب سنگدل چه بسا سالها بطول میانجامد و نبردی سخت و نفسگیر بین فرد و خاطرات تا مدتها ادامه مییابد.
واقعیت این است که ما با بیشتر خاطراتمان کنار میآییم. همانطور که با محدودیتهای جسمی، فشارهای خارجی و نوع زندگی مصالحه میکنیم. شاید هم چون زورمان نمیرسد، محو کردن برخی را فقط به زمان میسپاریم. همانطور که آنا اخماتووا میسراید:
خاطرهای درونم است چون سنگی سپید درون چاهی سرستیز با آن ندارم، توانش را نیز. برایم شادی است و اندوه.
باری پارهای خاطرات را مثال سنگی که یک دیوانه درون چاه انداخته رها کرده، بیخیال دراوردنش میشویم.
گاه واژه خیال و خاطره مترادف هم بکارمیروند. فارغ از این واقعیت که خیال خاطرهای رویداده در گذشته است یا فقط تصورات خودساخته، در صورت تکرار و خلق عادتگونه بسان خاطراتی واقعی ذهن و روح شخص را تسخیر میکند.
چنانچه مولانا ورود ناگهانی و متعارف انبوه خیالات مرتبط با خیال یار را این گونه توصیف میکند:
چون خیال تو درآید به دلم رقصکنان
چه خیالات دگر مـسـت درآید به میان
گرد بر گرد خیالش همه در رقص شوند
وآن خیال چو مه تو به میان چرخزنان
خیال یا خلق تصاویر مجازی در ذهن از یار و کار و بار و دار و ندار پیشه دیرینه انسان سربهواست. جدا از رنگ و رخ خیالات و اصل و نسبشان که از رویدادی در گذشته سرنخ بگیرند و یا کاملا ذهنساز و تلقینی باشند، عمق و مدت زمان تجسم آن ها در شکلگیری و ضخامت شبکه عصبی ساخته شده در مغز انسان نقشی اساسی دارد.
همیشه اولینها در خاطر میمانند. خاطره اولین نگاه، اولین تپش قلب، اولین جرقههای عشق و اولین بوسه و….
ماجرای بینظیر نخستین عشق است که ایوان تورگینف را به شرح عشق یک پسر شانزده ساله به دختری بیست و یک ساله ترغیب میکند. شرحی از اولینها. از گفتن و زندهکردن و زنده نگاهداشتن اولین نگاهها و احساسات و عواطف پسری نوجوان به دختری با موهای بلوند بیرون ریخته از روسری سفید، جانبخشی به لحظاتی است از خاطرات نخستین گفتگوها و تصورات و عواطف ناشناخته، جذاب وآتشین که در صورت ننوشتن محکوم به نیستی خواهند بود.
همین خاصیت شیرینی آمیخته به سریش خاطرات عشقی است که دزیره را برآن میدارد تا ماجرای اولین بوسهاش به ناپلئون و سلسله اتفاقات پس از آن را در دفتر خاطراتش مکتوب ساخته و ازدست فراموشی نجات دهد.
نوشتن تنها روش مطمئن برای بیمهکردن خاطراتی است که شخص نگران از دست دادنشان است. البته اگر خطرات در کمین دفتر و کیبورد مخزن اسرار را نادیده بگیریم. بهرحال روش قابل اعتمادتری فعلا در دستری نیست. به قول آرتور شوپنهاور کتابخانه تنها یادبود مطمئن و ماندگار نوع بشر است.
در طول تاریخ تمایل به حفظ و نگهداری یادمانهای مهم محرک خلق آثار بزرگی از نویسندگان شده است. این خاطرات همواره شیرین و مملو از احساسات لطیف و دیالوگهای عاشقانه نیستند که خطر فراموشی صاحبش را به نگاشتن وا میدارد.بسیاری از نویسندگان سرگذشتهای تلخ و رنجهای بسیاری را با نوشتن برای انتقال به دیگرانی از همان نسل یا نسلهای بعدتر ثبت کردهاند.
آن چه که مسلم است نوشتن از دوران محکومیت و رنجهای شدید وارد شده، سخت و آزارنده است، اما اینجا هم نوشتن دلایل خودش را دارد. دکتر ویکتور فرانکل ماجرای سالهای محکومیت در اردوگاههای کار اجباری در زمان جنگ جهانی دوم و کورههای آدمسوزی و نمایش لحظه به لحظه جدال مرگ و زندگی را نه برای تکرار مجدد آن زخمها بر روح آزرده خویش، بلکه برای رهایی از آن ها و یافتن دلیلی موجه برای متحمل شدن آن همه رنج مینویسد. رنجی که او را وا میدارد تا به جستجوی معنای آن در زندگانیش باشد.
از همین دست خاطرهنویسی تلاش برای نمایش سرگذشت دردناک تحمیلی و روایت امید آمیخته به بیم و هراس هانری شاریر در رمان پاپیون است که دستمایه نوشتن خاطراتش از دوران محکومیتش در جزیره شیطان میشود. نگاه به زندگانی فلاکتبار سراسر ترس و شکنجه از دریچه چشم متهم بختبرگشته و لمس اتفاقات باورنکردنی، تنها با درگیرساختن قلب و روح خواننده با خاطراتش است که محقق میشود. همانطور که جبران خلیل جبران میگوید هیچ چیز را زشت مخوان! مگر هراس روح را در برابریادبودهای گذشتهاش وپاپیون بخوبی از دام این هراس میگریزد، البته او در فرار استعداد ذاتی داشت.
قاضی به پاپیون میگوید: « اتهام تو قتل کسی نیست. جرم تو بدترین جرمیه که یک انسان میتونه مرتکب بشه. من تو رو برای هدر دادن زندگیت محکوم میکنم. مجازات تو زندگی به جای مرگ است.” اما پس از سالها نوشتنِ خاطراتی پروانهای، ولی به درازای عمر انسان در رویای دستیابی به آزادی، تحمل رنجهایی که متهمین گیرافتاده در جزیره را به خوردن سوسکهای زندان انفرادی و تخریب هر آن چه از شخصیت انسان بر تارهای جسم و روانش مانده، چنان تاثیر و زخمی عمیق بر چهره حاکمیت فرانسه برجای گذاشت که مجازات درخوری که برای پاپیون درنظر گرفته شده بود، خود ضربهای شد بر دستگاه حاکمه و قضاوت این کشور تا جایی که چندین تلاش مکتوب برای دروغین جلوه دادن خاطرات متهم زیر چاپ رفت.
آنچه مسلم است خاطرهنویسی شیوهای قدیمی در حفظ وقایع از گزند فراموشی است. از سایر فواید نگارش خاطرات روزمره و معمولی پرکرذن شکاف بین تصورات درهم و برهم از زندگی با واقعیات جاری آن است. نوعی شفافسازی بین خودت و زندگی کوتاهی که به تو سپرده شده، با نوشتن و آشکار ساختن مهمترین افکار، نظرات و احساساتمان است که بدست میآید. با این شیوه میفهمیم کدام اتفاق، سخن، یا دیدگاه برایمان ارزش فکرکردن و جنگیدن را دارد.
در کشوقوس نوشتن از اتفاقات روزمره ترسها، امیدها، ارزشها و عواطف عمیق شخص نسبت به خود و دیگران و حوادث پیرامونش از پس ابرهای فشرده ذهن بیرون آمده، بتصویر کشیده میشوند. ترسها و اضطراب ها، تردیدها، امیدهاو، آرزوها و غم و شادی فردی عریان شده، در چشم نویسنده زل میزند و گستاخانه میپرسد« خب که چی، من هستم. با من چکار میخواهی بکنی؟»
شاید یکی از دلایل وفور ثبت خاطرات آمپولی و شیافی خلائق در اینترنت نیز همین باشد. نمود تمایل افراد به گفتگو در مورد نوعی همبستگی احساسی نسبت به این ابزار ترسناک کوچک است که در غالب موارد به شکل جلب توجه بروز میکند. میل فطری به بیان از خود با خودمرکزپنداری افراطی امروزه با نمایش لحظه به لحظه و یهویی برای ثبت و اشتراک خاطرات از مراحل درستکردن ژله تا لیسزدن بستنی قیفی درشبکههایاجتماعی میلیونها بار آپلود میشود
نوشتن هر روزه از پیامدهای زندگی شاید برای خیلیها که زندگی آرام و منفعلی را در پیشگرفتهاند، کاری احمقانه و بیسود و منفعت باشد. یادم هست تازه عروسی که قصد داشت خاطرات زندگی مشترکش را بنویسد، شش ماه بعد با کلافگی از سبک زندگی بشور و بپز خود، از ثبت خاطرات مربوط به نظافت و آشپزی و بازگشت غرورآمیز شوهر از اداره خودداری کرد. شاید اگر نوشتن شیوه و عادت او میشد، سال ها بعد خاطرات شگفتانگیز و قابلتاملی از تجربیات مادری و خانهداری در خلال بزرگکردن سه فرزند خود برای آیندگان بجا میگذاشت.
تعدادی نیز فقط به نوشتن خاطرات از روزهای سفر علاقمند هستند. البته که یک هفته سفر در باریکه سبز شمال کشور همراه با دوستان پایه جوجه و دوغ و مخلفات آنقدرتاثیرگذار و مفرح است که محال است خواننده خوش ذوقمان خاطراتش را فراموش کند.
سالها قبل که معیت اجباری همکاری با خانم مجرد پا به سن گذاشتهای نصیبم شده بود، برای نخستین بار با کتاب نبرد من آشنا شدم. ایشان از علاقمندان و طرفداران سرسخت هیتلر بوده و با دلوجان حامی عقاید و تصمیمات او بخاطر برخورد قاطع و بیرحمانهاش البته بیشتر با زنها بودند. برای هر تازهواردی که نخستین بار شاهد خندههای هیستریک او هنگام تعریف و تمجید از هیتلر بود، به اضافه ساختمان متروکه و نیم قرن هراسیده از تخریب قریبالوقوع جهت عریضسازی خیابان و ظاهر زیرخاکی کارمندان در آستانه بازنشستگی، این شائبه ایحاد میشد که پا به دیوانهخانهای وسط شهر گذاشته است.
هیتلر خاطرات ماقبل رهبری خود بر آلمان را به لطف منشی مخصوص خود در دوران اسارتش که به جرم خیانت در قلعه ولندبرگ همراهش بود نوشت.خاطرات دوران کودکی و خانوادگی، سالهای تحصیل در وین، حضور در مـونیخ، جنگ جهانی اول، تبلیغات در دوران جنگ، انقلاب در آلمان، حزب کارگر، عوامل شکست آلمان در جنگ جهانی اول و اهمیت سخنرانی، مبارزه حزب جدید هیتلری، جبهه سرخ، مسئله اتحادهای پس از جنگ و سیاست به سوی شرق از سر فصلهای کتاب اوست. تلاش مبتنی بر زور تنفنگ برای کتابخوان کردن مردم با چپاندن کتابش در دروس مدرسه و اجبار به خریدن آن شباهت به روش کاملا دموکراتیک و فرهنگدوستانه رئیس جمهور امروزی کره شمالی دارد.
عدهای هیتلر را دارای خصائص و عادات مثبت معرفی میکنند. حالا چــون سگ خانگیش را بجرم عقاید سیاسی و مذهبی به کوره نینداخته طرفدار حیوانات بوده است؟ البته جای شکرش باقیست که اعتقادی به پاکسازی جهان از نسل حیوانات نداشته است. در این کتاب سراسر تعریف از عمق دید و وسعت اندیشه نگارنده از خود، هیچ اشارهای به زندگی احساسی پیچیده خوبش در روابط متعدد با زنان و دختران نمیکند. شاید اگر کمی روراست بود روایت خواهرزادهاش ” جنی “ را که هم خیلی دوست داشت و هم مورد آزار قرار میداد، برای عبرت گرفتن دخترانی که از دایی نابغه و دارای روح رهبری خود تمکین نمیکنند، وارد کتاب پرفروشش میکرد.
البته در مورد مسائل سیاسی کاملا شفافیت را سرلـوحه نگارش قرار داده، علنا از لزوم کشورگشایی و غارت منابع سایر کشورها، مشروعیت دروغپردازی در تبلیغات و کشتار یهودیان و… داد سخن بمیان آورده است.
این تکه را عینا از خود کتاب در تعریف و دفاع از دروغ بزرگ، معروف به دروغ گوبزی از کتاب نبردمن نقل میکنم:
« اولین قانون او این است که هیچ وقت نگذارید مردم دلسرد شوند، هبچ وقت خطا و تقصیری را نپذیرید، هیچ وقت تصدیق نکنید که دشمن ممکن است صفات خـوبی داشته باشد، هیچ وقت جایی برای جایگزین باقی نگذارید. در آن واحد روی یک دشمن متمرکز شوید و تقصیر هر اتفاق بدی را بر گردن او بیندازید. مردم دروغ بزرگ را زودتر از دروغ کوچک باور میکنند و اگردروغی را مکررا تکرار کنید، دیر یا زود آن را باور خواهند کرد.»
در سال ۱۳۸۶احمدینژاد درست زمان مذاکرات هستهایِ ایران، هولوکاست را دروغی بزرگ خواند و با این حرکت به زعم خود غافلگیرکننده و هوشمندانه اش تاثیر بسزایی در منفورتر شدن چهره ایران در سراسر عالم و موفقیت اسرائیل در بیشازاندازه خطرناک جلوه دادن ما کرد.
پیدا نیست چرا ایشان با این همه هوش و ذکاوت از انتشار خاطرات کارنامه درخشان هشت ساله خود همانند سایر همتایانش خودداری میکند. بیشک نقل لحظات حساس شکار پشه در حین مصاحبه، دوستی بینظیرش با رحیم مشاعی و دریافت الهامات غیبی و دیدن هالههای رنگارنگ از زبان خودش لطفی دیگر دارد.
نگارش خاطرات دوران خدمت در بین سیاسیون جهان کاری عادی به شمار میرود. در میان کتاب خاطرات سران مهم حکـومت در دنیا ، کتاب زندگی من بیل کلینتون از اقبال خوبی برخوردار بود و در ایران دو سه بار ترجمه شده است.
رسم خاطرهنویسی سیاسیون حین یا پس از کناررفتن از قدرت در کشور ما نیز دیر پاست.کتابهایی از محمد محمدی ریشهری، اکبر رفسنجانی، حسن روحانی، خلیل ملکی، عبدالمجید مجیدی، سپهبد رزمآرا، دکتر مصدق، اردشیر زاهدی و دکتر محمد سام کرمانی + از مهمترین نمونههای خاطرات منتشر شده اهالی سیاست در ایران میباشند.
در روسیه گورباچف و بعد از او یلتسین از معروفترین نویسندگان خاطرات دوران تصدی پست اول مملکتی بشمار میروند. در همین کشور آناتـول رادولف که از قحطی و سرمای کشنده محاصره لنینگراد در جنگ جهانی دوم جان سالم بدر برده بود، با نـوشتن خاطراتش تلخترین و وحشیانهترین وقایع و رفتارهای آدمیان گرسنه و بیمار را بتصویر میکشد. گرچه شاید او نمیدانست که روزی این کار او یعنی کتاب “ محاصره لنینگراد” علاوه بر معروفیت و فروش بالای کتابش از مهمترین عوامل دریافت خسارت دوازده میلیون یورویی بابت پذیرش مسئولیت جنایات آن دوران توسط آلمانها خواهد شد.
اگر دانشمندان مرکز نگهداری بذر در لنینگراد هم زنده میماندند، قطعا راز جان دادن از فرط گرسنگی در انبارهای پر از غله برای حفظ ذخایر ژنتیکی جمعآوری شده توسط نیکلای واویلف از سرتاسر جهان را برای آیندگان برملا میساختند. در همان سالها نیکلای ریبکــوکی در همان شهر قحطی زده، خاطرات لذت بردن از خاویار، بوقلمـون، غاز وژامبون را ثبت کرد و حتی تجربه بستری شدن در بیمارستان از شدت پرخوری را از سرگذرانید. دو روایت متفاوت میتواند نماینگر نقش پررنگ قدرت و پول در شرایط و زمان یکسان باشد.
ولی ظاهرا ژاپنیها علاقه چندانی به نوشتن خاطراتشان از آن جنگ خانمانسوز و سرنوشتساز ندارند. بنظرمیرسد مردم و سران گذشته و حال این کشـور برخلاف ژرمنها مشکلی با اعمالشان در آن دوره نداشتند. در فرهنگ کامیکازهپرور این جزیره، عذرخواهی بابت جنایات جنگی راهی ندارد. همچنین امپراطوری که مردمانش برای نخستین بار صدای او را در حال اعلام تسلیم بیچون و چرای کشورش میشنوند، (مسلم است که این تصمیم طلایی با صدای کسی جز او پذیرفتنی نیست ) هرگز خاطرات آن سالها را ننوشت. هیروهیتو که خود را از نــوادگان آماتراسو ( الهه خورشید) می دانست و رویای ژاپن بزرگ او را به فرستادن شش میلیون نفر به جنگ تشویق کرد، خاطرات زندگی سلطنتی خود را یا ننوشت یا همانند صدایش کسی را لایق شنیدن آن ها نمیدانست. دست اندرکاران جنگ در آن کشور اگر ازآن سالها و تصمیمات و اقدامات خود مینوشتند، از شروع تحریمهای نفتی آمریکا علیه ژاپن، تحریمهای همهجانبه، تحریم فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی ، خاطرات پر مخاطراتشان چراغ راهی میشد برای کشورهای دیگری که پا جای پای ایشان گذاشتهاند.
همین ممانعت از افشاگری، عذرخواهی و بازگشت مجدد جنایتکاران جنگی بر سر پستهای مهم بود که بازماندگان و اسرای چینی و فیلیپینی را به نوشتن از خاطرات خود از فجایع و رفتار وحشیانه ژاپنیها تحریک کرده و میکند.
احتمالا یکی از دلایلی که رمدیوس گومس پارایسا پیرزن فیلیپینی که در زمان جنگ فرماندهی یک گروه پارتیزان علیه ژاپنیها را بعهده داشت خاطرات خود ازآن دوران را منتشر میکند، عادیانگاری و خاموشی ژاپنیها میباشد. این مردمان زخمخورده و آسیبدیده از جنایات جنگی، خاطره نویسی را ادامه رسالت خودمیدانند. نوعی دیگر ازمبارزه، تفنگها در انبارند اما قلم از کار بازنایستاده است.
زنان و دخترانی که شرم راکنار گذاشته، ماجرای روسپیخانههای ژاپنی و ۲۰۰ هزار دختر آسیایی و فیلیپینی اسیر ( comfort woman ) را برای جهانیان بازگو میکنند، وحشت و قصاوت اعمال شده در آن دوران را بازگو میکنند.
نوشتن خاطرات جنگ، محاصره، تغییر حکومت، آشوبهای سیاسی اجتماعی و در ژانری دیگر نوشتن از پیامدهای حوادث و بلایای طبیعی سندی بر اتفاقات و رفتارهایی است، تلخ، تکاندهنده و یا خارق العاده با روایت دلیریها، خیانتها، رشادتها و واکنشهای طبیعی و غیرعادی افراد دخیل و گرفتار در آن شرایط خاص و آشفته. علاقه به بیان سرگذشت است که باعث شده سیده زهرا حسینی دختر ۱۷ ساله خرمشهری خاطرات روزهای آغازین جنگ را در « دا » جمعکند. دا کتاب خاطراتی که داستان دارد. داستانهای حقیقی از تجاوز و روزهای حمله، اشغال، محاصره و آزادسازی خرمشهر.
میل به بازگویی و نمایانسازی اتفاقات گذشته، با هدف بیان ظلمی که بر کسی یا کسانی رفته و رسواسازی چهره ظالمان و خائنینِ قدرت گرفته، خاطرهنویسی را بطور جدی وارد زندگی بشر ساخته است. اما این سوال پیش میآید که چرا خاطرات فراموش میشوند؟ ذهن با هدف محافظت از بدن، خاطرات را طبقهبندی میکند. همین وظیفه مهم اوست که جلوی فراموش کردن خاطرات تلخ را میگیرد. بواسطه همین قابلیت مغز مشکل عمده سربازان و بازماندگان پس از جنگ و دوران حبس عدم توانایی در پاک کردن خاطرات و یادبودهای ذهنی ناخوشایند بجامانده از آن زمان میشود.
این مغز است که باتکرار و مرور خاطرات، شبکهسازی و بزرگنماییِ رویدادهای گذشته قصد دارد، جلوی ضررهای احتمالی را بگیرد. وقتی جبران خلیل جبران میگوید هیچ چیز را زشت مخـوان! مگر هراس روح را در برابر یادبودهای گذشتهاش؛ از هول دائمی ناشی از خاطرات بایگانی شده از شکستها، تحقیرها و آزارها سخن میگوید.
در همین راستا برای نجات از فشار و تکرار عبرتآموزانه این یادوارههای ذهنی کهنه که در بیشتر موارد از حالت دفاعی خارج شده، ضربات مهلکی بر روح و جسم وارد میکنند، روشهای متفاوتی در سراسر گیتی از قدیم تا کنون بکار گرفته شده است.
قدیمیترین روش، استفاده از تریاک و خواص آرام بخش مورفوس یا همان رب النوع خواب در یـونان باستان است. تقریبا در تمام تمدنهای باستانی ردپای این گیاه شادیبخش بجا مانده است. مردمان قدیم از اثرات معجزهآسای این ماده برای پاکسازی افکار و خاطرات ناخواسته مشعوف میشدند.
قرنها بعد همچنان مردم از خواص ضددرد و آرامبخش افیون بهرهمند شده، خاطرات و دردهای ناخواسته خود را تسکین میدادند. تا آن جا که تقاضا در جهان با تبلیغ و هدیه دادن آن به مستعمرات افزایش یافت و ممالک غربی که مثل همیشه از هر فرصتی برای تجارت استفاده کرده و میکنند، سودهای هنگفتی از کشت و فروش این گیاه بردند و جماعتهای معتاد میلیارد نفری را به بازار سرمایه خود اضافه کردند. دو جنگ اول و دوم چین با انگلیس و شرکایش که در نهایت به سرنگونی امپراطوری چین انجامید بر سر این به قول صادق هدایت دود لطیف آسمانی درگرفت.
نویسنده جوان ایرانی در کنار توصیفات دلچسب و ستایشآمیزش از تریاک، تجربیات و شناخت خود از این ماده آسمانی را این گونه شرح میدهد:
« در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدر است.»
توصیه این نویسنده خمار محبو برای استعمال افیون در پراکندهسازی یادگاریهای متراکم و دوردست خاکستری را عده ای بکار بسته و همچنان میبندند. بطور مثال وقتی شاعر نام ناآشنای فضایی میسراید: به صدایت معتاد شدم رفتی حالا هر روز خاطره تزریق میکنم. اعتیاد به تجسم و بازسازی مجدد خاطرات است که اورا به تزریق وا میدارد و شاید هم بالعکس. عدهای هم تنها به داروهای مجازشلکننده اعصاب بسنده میکنند.
اما روش جدیدی هم بعدا ابداع شد برای محو خاطرات ناخواسته از ذهن و آن روش هیپنوتیزم و NLP است. طرفداران این روش از حذف سریع و موثر و دائمی خاطرات بد به کمک هیپنوتیزم میگویند. شاید امتحانش ضرری نداشته باشد. یک خاطره بد مثل کتکخوردن از معلم یا اولین عشق نافرجام یا سرقت از منزل را گلچین کرده نزد هیپنوتیزمگر برویم. فراموشکردن این خورهها ارزشش را دارد.
هرچند امروزه روشهایی به کلکسیون آموزشهای اینچنینی افزوده شده بنام “خودهیپنوتیزمی” که یادگیری آن به نظر طرفدارانش مزایا و فواید جسمی و روانی بیشماری دارد. منجمله پاکسازی دایمی خاطرات بد از ذهن فرد.
روش نسبتا جدیدی نیز برای پاکسازی ذهن امروزه مورد استقبال قرار گرفته، بنام هو اپونو پونو( ho’ opono pono ). این روش را که دکتر ایهالیا کالا هیولن روانشناس هاوایی از کاهنی بنام مورنا سیمئونا یاد گرفت را جو وایتالی در کتاب محدودیت صفر مفصل شرح داده است. دکتر هیولن معتقد است اشتباهات از افکار آلودهشده با خاطرات تلخ گذشته نشات میگیرند. او در پاسخ به هر سوالی در مورد هر ابهامی پاسخ میدهد: « آت و آشغالهای ذهنت را دور بریز.” این دورریزی هم به روش پاکسازی هو اپونو پونو انجام میشود که به شکل تکرار چند جمله است.
از دیگر متدهای فراموشی که بسیار توصیه شده است همان نوشتن است. خاطرهنویسی روشی موثر و مفید در برونریزی ذهنی و رفع آشفتگیهای ناشی از یکسری اتفاقات قدیمی است. روانشناسان به افرادی که با گذشته خود مشکل دارند توصیه میکنند در مورد آن بنویسند. این روش قدیمی به روشن شدن تمامی زوایای رویداد گذشته و نظر واقعی فرد نسبت به آن کمک میکند. در غالب موارد شخص پس از نوشتن متوجه میشود که خودش هم شاید مقصر بوده و این اتفاق آنقدرها هم غیرقابل تحمل نبوده است. در این حالت او راحتتر با خاطراتش کنار آمده و شانس بیشتری برای فراموشی دارد.
گاه قیمت برخی از این فراموشیها بسیار بالاست و نیاز به اجازه و دم و دستگاه خاص دارد.
ادامه دارد……..
ثبت ديدگاه