وقتی قصد تغییر میکنی و با خود در خلوت عهد و پیمان می بندی، انگاربه همه عالم اعلام میکنی که قراراست چه بخواهی و چه نخواهی. از کجا به کجا میخواهی برسی. تا اینجای کار دلچسب و انرژیبخش است. خودت را در آن فضا و مکان ایدهال فرض میکنی و از سیر در ابرها سرخوش هستی. اما نمیدانم چه حکمتی است که گویی با اعلام این تصمیم نوعی اعلان جنگ را به اطراف ارسال میکنی.
میخواهی از فردا رژیم بگیری. همان فردا سفره صبحانه اداره از رنگبرنگ خوراکی پر میشود. به مهمانی دعوت میشوی. مهمان ناخوانده ناغافل از راه رسیده، انواع غذاها را روی میز میبینی که از هر طرف چشمک میزنند.
قصد ترک فضای آنلاین را می کنی از در و دیوار خبر شاخدار دمدار میبارد که تو را از هر سو برای چرخزدن در نت قلقلک میدهند.
چله کنترل خشم میگیری انواع و اقسام سوژه سرراحت سبز میشود که دلت میخواهد خرخرهاشان را بجوی.
واقعیت این است که این حملهها اتفاقی نیست. رازش به نظر من در نوع ارسال آن اعلامه اولیه است.
وقتی میگویی از فردا رژیم میگیرم دیگر پرخوری نمیکنم یا عصبانی نمیشوم مغزت را روی سرچ این شرایط و اطلاعات تنظیم میکنی. کلید واژه حک شده در تابلوی اعلانات مغز میشود، غذا یا خشم. از آنجایی که دنبال هر چه باشی دقیقا مثل سیستم ردیاب همان را میجویی این کلید واژه یا بهتر بگویم وضعیت بیشتر در زندگیت جولان میدهد.
گرچه من هم مثل خیلیهای دیگر ترجیح میدهم این تقارن عجیب و ناخواسته را به شیطنتها و لجاجت آن موجود ناقلای درونی نسبت بدهم. همان بیکار مردمآزاری که کارش نقش بر آب کردن برنامههای ماست.
اما اگر حتی این تئوری درست هم باشد، باید برایش فکری کرد.
ترفندی که من از ان استفاده میکنم نوشتن است.
مثلا شروع میکنم در صفحه تغییراتِ من مینویسم میخواهم لاغرتر شوم. اشتهایم کم شود. یا آرامش بیشتری را تجربه کنم. صبر و حوصلهام بشتر شود و آرامتر و پختهتر واکنش نشان دهم.
بعد کلی در مورد مزایای آن طول و تفصیل میدهم.
اگر وزن کم کنم فلانطور میشود. بهمان طور میشود. خلاصه بدون محدودیت از شرایط جدید حتی با اغراق مینویسم. مثلا اگر سه کیلو وزن کم کنم طول عمر ماشینم بیشتر میشود. حقوقم افزایش مییابد. پسر همسایه بالایی کمتر بپر بپر میکند و کلی مطالب باربط و بیربط دیگر.
دوما موقع اعلام تغییر مواضع و تصمیمگیری جدید آن را به مراحل ریز و تغییرات کوچک تقسیم میکنم.
من باب مثال مینویسم امروز یک لیوان چای کمتر از دیروز میخورم. یا ده دقیقه زودتر از رختخواب بیرون میآیم. یا قبل از دادن جواب تا پنج میشمارم و یک نفس عمیق میکشم. یا راحتتر بگویم سعی میکنم حتی اگر شده در روز یکبار جلوی خشمم را بگیرم.
این راهکار از جبهه گرفتن بیرحمانه آن موجود موذی درونی که در تلاش برای بقا از چپ و راست شبیخون میزند؛ جلوگیری میکند.
با این روش بزرگترین تغییرات ناممکن نیز امکانپذیر خواهند شد.
شما چه میگویید؟ برای ترک یک عادت کهنه و قدیمی و ایجاد و تثبیت نوع خوبش از چه راهکارهایی استفاده میکنید.
نظرات و تجربیاتتان رابا ما به اشتراک بگذارید.
ثبت ديدگاه