چرا قادر به ترک و تغییر عادتهای بدم نیستم؟
روبروی کمد باز شده میایستد. دست جپش را به کمر زده، انگشت اشاره دست راستش بیاختیار روی گونه قرار میگیرد. مثل آدمهای متفکر ژست می گیرد. انگار قرار است معادله چند مجهولی را حل کند.
_ نمیدونم چی بپوشم؟ این همه لباس، همه برام تنگ شدن. حیف!
با حسرت یکی از لباسهایی را که دو سال پیش خریده بود برمیدارد.
_ چقدر این لباس را دوست داشتم، چه کردی با خودت دختر؟ اگر فقط یکم جلوی شکمتو بگیری اینها اندازت میشن. دوباره به وزن ایدهآلت برمیگردی. فقط یکم.
نفسی عمیق کشیده، با حسرت آهی بیرون میدهد. دستی بر پهلو وشکم خود میکشد. به سرعت جلوی آینه نیمرخ میایستد.
-اگر فقط بتونم دو سایزکم کنم خیلی خوب میشه.
میلیونها نفر در سراسر دنیا به مشکل اضافه وزن و چاقی دچار هستند. بیشتر آن ها از عدم تناسب اندامشان و مشکلات و عوارض چاقی ناراضی هستند. آن ها تقریبا تمام عواقب چاقی و پرخوری در درازمدت را میشناسند.
اما با این وجود فقط عده کمی میتوانند تصمیم خود مبنی بر کاهش وزن را عملی کنند. در حالی که اکثر آن ها در همان چند روز اول دست از تلاش برداشته، به همان زندگی و عادتهای قبلشان باز میگردند. رفتارهایی که نتیجهای جز چاق شدن بیشتر نخواهند داشت.
شکلگیری یک عادت جدید باعث تغییر شکلم شد
خودم یکی از آن ها بودم. از یک سنی به بعد ولع خوردن در من سیر صعودی وحشتناکی را در پیش گرفت. تغییر رفتاری که از نظر اطرافیان و خودم بسیار عجیب و ناآشنا بود. حالا دیگر مثل سابق آنقدر صبر نداشتم که گرسنهام شود. یا بهتر است بگویم دیگر اصلا به گرسنگی مجال نمیدادم. طعمها و مزهها را دوست داشتم. برخلاف سابق که فقط وقتی نزدیک بود از فرط ضعف غش کنم سراغ یخچال میرفتم. در واقع غذا خوردن وظیفهای بود برای جلوگیری از نمردن. اما الان اوضاع تغییر یافته. یعنی من عوض شدهام. لذت از خوردن و امتحان کردن انواع خوراکیها بخصوص از نوع شیرینشان را گویی تازه پیدا کرده بودم. از خود جهشیافته و رفتارهای جدیدم متعجب بودم.
میدانستم این داستان پایان خوشی ندارد اما انگار نیرویی مهار نشدنی در من بود که قادر به سرکوب او نبودم.
هر بار که جشمم به غذاهای خوشمزه یا شیرینی میافتاد، چشمانم از شوق برق میزد. مثل قحطیزدهها تا سرحد خفگی میخوردم. هرچند اوایل از این نوع ندید، بدیدبازیها شرمنده میشدم اما با معجزه تاثیر نامحسوس تکرار آن مشکل هم رفع شد.
پس از چند سال پرخوری…
این منوال تا چند سال ادامه داشت. حرص و طمع سیریناپذیر به انواع خوراکیهای خوشمزه تبدیل به یک عادت قوی و ریشهای شد.
نتیجه هم که نیازی به گفتن ندارد. تنگ شدن لباسها، نیاز به خرید لباسهای جدید، لب مرز رفتن قند و چربی و امثالهم، بدقواره شدن هیکل و مهمتر از همه تنبلی و کندی در حرکت.
یادم میآید روزی با ده کیلو اضافه وزن در حال عبور از عرض خیابان بودم، ماشینی به سرعت در حال نزدیک شدن بود. از دور چراغ زد، با وجود خواست قلبی و احساس خطری که میکردم تلاش من برای زیادتر کردن سرعت گامهایم بقدری نامحسوس بود که راننده دستش را بر بوق گذاشته،به ناچار در نیم متری من ترمز کرد.
باورم نمیشد، این منم. دختری که بالا رفتن از تیر چراغ برق از افتخاراتم بود. به لطف چابکی و وزن کمی که داشتم میوههای رسیده و خوشرنگ نوک شاخهها همیشه قسمت من بود.
اما حالا دیگر خبری از آن سبکی و فرزی نبود. بلکه رخوت و سستی و کندی جایشان را پرکرده بودند.
چکار کنم تا لاغر شوم.
خب معلوم است، اولین قدم رژیم گرفتن است.
دومی هم ورزش کردن.
این دو تنها راه چارهاند.
از شنبه هر دو در دستور کار قرار گرفتند.
آن شنبه آمد.روز اول با شکست روبرو شدم. یا بهتر است بگویم موفقیت چندانی نداشتم. از یکشنبه دوباره عزم جزم شد.ای بگی نگی بد نبود.
یک هفته گذشت و به یک ماه رسید. هنوز نتیجهای دیده نمیشود. با هر جانکندنی بود تا دو ماه ادامه دادم. با وجود حصول جزیی نتایج پروسه متوقف شد.
نمیتوانم
بعد از آن بارها این تصمیم، تلاش، اراده، تمرینها شروع شده و در همان روزها و هفتههای نخست با شکست مواجه میشد.
تا این که یک روز تعارف با خود را کنار گذاشته صاف در چشمانم( در آینه) نگاه کردم.
_ میخواهی چه کسی بشوی؟
_ زنی تنبل و چاق، با لباسهای گشاد
یا….
متوجه شدم که هر بار که در طول رژیم و تمرینبدنی به نتیجه فکر میکنم، آن را بسیار دور و دستنیافتنی میبینم.
ذهنم مرتب این را یاداوری می کند که” اوه! کو تا این همه چربی آب شه ”
نتیجه اعمال آن همه تحریم در خوردن و آن همه عرق ریختن بسیار ناچیزاند. به راحتی انگیزهام را از دست میدهم و رنگ و بوی خوراکیها و به تعویق انداختن ورزش با انواع بهانهها شروع شده، نهایتا کار متوقف میشود.
چرا موفق نمیشدم؟
چه میخواستم ؟ من در طی آن مدت فقط روی هدف تمرکز کرده بودم.
میخواهم ده کیلو وزن کم کنم.
این هدف به قدری دور از دسترس بود که محرک قوی برای من به حساب نمیآمد. در حقیقت در برابر لذت آنی و مقطعی خوردن و تنبلی، از انرژی و قدرت کمتری برخوردار بود.
تصمیم گرفتم محرک ذهنی خودم را تغییر بدهم.
به جای این که بپرسم به چه چیزی در پایان خواهم رسید، جهت پرسش را عوض کردم.
میخواهم چه کسی باشم؟
چه شخصیتی داشته باشم؟
ان که میتولند وزنش را بطور محسوسی کاهش دهددارای چه خصوصیاتی است؟
این سوال در برابر این که به چه هدفی میخواهم برسم از نیروی انگیزشی بیشتری برخوردار بود. هر بار که آن نیروی مرموز در گوشم میخواند:” این لقمه راهم بخور.ببین چه شیرینی خوشمزهای است. امروز اینجا مهمان هستی، از فردا شروع کن. :این سوال که در واقع من چه کسی هستم، چون یک تودهنی به آن نجواگر درونی بود.
من میخواهم به عنوان شخصی که قادر به کنترل خودش است، پیش خودم کسب آبرو کنم.
با رد پیشنهادات وسوسهبرانگیز درونی و بیرونی قدرتی را درون خودم در حال ظهور دیدم که به من اعتماد بنفس میبخشید.
این سوال که میخواهم چجور شخصیتی داشته باشم، پاسخهایی چون یک فرد بااراده ومصمم به همراه داشت.
قطعا این جوابها باعث بروز رفتارهایی متفاوت میشد.
رفتارهایی که نشان از بالا بودن انگیزه، و جدی بودن در مسیر بودند. تغییر سوالها ، نوعی تغییر در ماهیتی بود که خواهانش بودم.
ماهیتی که صفات و ویژگیهای متفاوتی داشت. حالا رسیدن به این هویت تازه، دلیل محکمی برای ماندن در مسیر و استقامت در برابر نیروهای مزاحم داشت.
ماهیت انسان قابل تغییر است. آن خود دلخواه دست یافتنی است. شفافیت در پاسخ به این سوال که ” کی” باشم، جایگزین تمرکزم بر روی این شد که “چی” میخواهم. این تغییر جزیی منجر به اتخاد تصمیمهای جدیدی شدند. عادتها و رفتارهای مطابق با معیار و ماهیت جدید آرام آرام شکل گرفته، پررنگتر شدند.
حالا نتیجه قابل مشاهده است.
کمکردن وزن اتفاقی نیست.
به قول جیمز کلیر در کتاب عادتهای اتمی
این توانایی در شما وجود دارد که باورهای مربوط به خود را عوض کنید. ماهیت انسان قابل تغییر است و شما همیشه امکان انتخاب و تحول دارید. امروز این امکان را دارید که ماهیتی برگزینید تا عادتهای موردنیاز همین امروز را تقویت کند.وقتی تصمیم گرفتید چطور ماهیتی داشته باشید، زمان آن فرا میرسد که اقدامهای ریزی به منظور تثبیت ماهیت موردنطر خود انجام دهید.
ثبت ديدگاه