وقتی دل به دریا میزنی و کاری که تا بحال انجام ندادی را شروع میکنی، با کلی تردید و نگرانی وارد فضا و مکانی جدید میشوی. جایی و احساسی که پیشتر تجربه نکردهای. اوایل فضا و کل کار در هالهای از ابهام، ندانستنها و خرابکاریها پوشیده شده است. مثل نابینایی هستی رها شده در اتاقی گنگ و ناشناخته. کم کم با لمس کردن و تجربه کردن پرده از روی هر مرحله برداشته شده، اعتماد بنفست بیشتر میشود. تا جایی که با کار و زندگی جدیدت اخت شده، نسبت به آن احساس مسئولیت و تعهد پیدا میکنیم.
روزهای نخست سایتدار شدن چگونه بود؟
روزی که مجبور شدم فضایی در اینترنت بنام خودم بخرم و دست بکار شوم، حس میکردم احمقانهترین کار ممکن را دارم انجام میدهم. تا قبل از آن دارندگان سایت و وبلاگنویسان را تافتههای جدابافته و نابغههایی نظرکرده میدانستم. الحق که کار شاقی هم هست. آن ها که اکنون پیشکسوتان وبلاگ نویسی فارسی هستند و صفحات اول گوگل را بنام خود زدهاند، براستی که در تلاش و مداومت و نبوغ چند سروگردن از باقی افراد جامعه بالاترند.
اما امروز بعد گذشت چند ماه با وجودی که حتی بعضی از نوشتههایم یک بار هم خوانده نشدهاند ، آن نیروی جاذبهای که مرا به ادامهدادن و نوشتن و منتشرکردن وامیدارد، این حس انجام دادن یک کار منظم است. همین که خودم را در انجام دادن و بهپایان رساندن یک کار موفق میبینم، حسی از موفقیت ولو ناچیز و گذرا در من شکل میگیرد.
شاید هیچ وقت سایتم در گوگل بالا نیاید و این امکان وجود دارد که نوشتههایم بدرد کسی نخورده، صفحه سایتم تارعنکبوت ببندند، اما باز این ایستادن و مقاومت کردن و بودن در مسیر ولو حرکت لاکپشتی، بهتر از نشستن و دست روی دست گذاشتن و تماشای دیگران است.
معجزه نوشتن در سایت برای من
در جریان نوشتن و فکرکردن راجع به ایده و مطالعه کردن، لایههای بهمتنیده و پیچدرپیچ روحم است که یکی یکی و آرام آرام باز شده و من به امید دیدن ” هسته درونی “خودم است که پای این کار میخواهم بمانم.
میخواهم بدانم چندمرده حلاجم. تا کجا میتوانم بدون بازخورد و بدون دیدن نتیجه دوام بیاورم. شاید محکی است به آن همه ادعا و توقعی که از خودم دارم.
ماندن بر سر حرف، ثبات قدم و انتخاب حرکت در مسیر، قراری است که با خودم گذاشتهام. اگر بر سر قولم بمانم به احتمال زیاد آن هویتی که خواهانش هستم را در خودم خواهد دید. همان انسان سختکوش و امیدوار، همان که در گذر زمان و با اشتباهکردن و آزمودن و به لطف تداوم، کولهباری از تجربه و هیجان یادگرفتن و دانستن را بدست آورده، طعم شیرین اعتمادبهخود را هر لحظه مزهمزه میکند. اصلا همین یک ذره جلو رفتن هاست که اجازه میدهد به گذشته خود نگاهی انداخته با احساس رضایت از یک قدمی که امروز به جلو برداشتهایم آن ” خود ” آرمانی را بدست خودمان پیکرتراشی کنیم.
نوشتن مداوم نتایجی روانی دارد.
این همان “خودسازی ” است. جوری کارکردن و تربیت خود درون است. گرفتن گوش آن ماهیت شیطان و از زیرکاردررو و مجبور ساختن به تمرکز و تداوم هدفمند، دستاورد کار مداوم و تمرین هرروزه است. به رغم عدم حصول نتیجه و پیش رفتن روی یک خط ممتد بدون هیچ نشانی از پیشرفت و صعود.
اما تو خودت میدانی که نیرویی که از پوسته به بیرون فشار میآورد که تو را بر سر کار نگاه دارد؛ همان خود واقعی تو است که مدتهاست زیر انبوه تفکرات و افکار درهم و مبهم مدفون شده، فریادهایش در همهمه ذهن متشنج و بیهدف، که با انواع حرفها و اطلاعات بمباران شده، به گوشت نرسیده، فراموش شده و به موجودی منزوی و افسرده تبدیل شده است. هر چند تو خود را غرق در لحظات خوش سطحی و لذتهای آنی کرده باشی.
این نیرویی که الان تو را قلقلک میدهد که برو بنشین و بر سر حرفت بمان قصد ابراز وجود خود را دارد. از حبسی ابدی در زندان فراموشی و بیهویتی به ستوه آمده، این فرصت را شاید تنها مبری برای رهایی میبیند.
کورسویی برای زندهشدن، دیدهشدن و تبلور آن که میخواهد باشد. این انگیزه درونی میل به ادامه دادن دارد، تا روزی تولد آن خود واقعی را جشن بگیرد. خودی که سالهاست دچار مرگ تدریجی و بدون درد شده است. حالا امیدوار است که جوانه زدن و رشد کردن را ببیند. از زیر خروارها خاک بیرون بزند.
با نوشتنِ من این موجود قدرت گرفته و خود را باور میکند.
میخواهم با این کار امکان حیات و رشد را برایش فراهم کنم. راستش را بخواهید خودم هم مشتاق دیدن آن همزاد گمشدهام هستم. رسیدن به آن ماهیت گمشده برایم انگیزهای شده برای بودن در اینجا است. دلیلی برای تمرکز بر خود و تقویت افکارم. چرا که آن بیچاره مهجور و تحقیر شده به این ها نیازمند است.
هنوز خبری از نتیجه نیست
پیشرفتم بسیار جزیی و سطحی است. هنوز بیشمار لایه ضخیم غبارگرفته از شک و تردید و ناآگاهی و یاس این پیکر رنجور را دربرگرفتهاند. اما من میدانم که میلیمتر به میلیمتر میتوان این رسوبات و فضولات ذهنی را زدود و به ان ماهیت گمشده رسید.
با هر بار مقاومت و ” نه” گفتن به وسوسهها و بهانهها برای انجام ندادن و پیروزیهای کوچک و نهچندان باارزش است، که حس قدرت و رضایت از خود شکل گرفته، آرام آرام راه برای رسیدن به نقطه دلخواه و دیدن آن روح صیقلخورده و شاداب از تو، روشن و باز میشود.
این روشنایی و امید رشد یافتنی است. نیاز به تقویت و تغذیه دارد و من راهی جز نوشتن برایش نمیشناسم.
مهمترین ویژگی برای ادامه دادن این مسیر کدامست؟
برای این کار به “صبر ” احتیاج دارم. عنصری مهم و خالص که ماده اولیه تمام پیشرفتها و تغییرات بشمار می رود. در کنارش کاتالیزور ” امید تا آن واکنش شیمیایی تجزیه مواد زاید به تدریج و با دخالت هنرمندانه “ زمان “در کنار دوست و همکار همیشگیاش یعنی” تکرار ” بارها و بارها رخ داده و هر بار ذرهای از آن لایههای قدیمی و سفت و محکم شده از باورها و خاطرات تلخ گذشته، کنده شده از سطح آن روح پوشیده شده قطری هر چند بسیار نازک جدا شود.
من برای تماشای آن وجود نازنینی که خودم بیرحمانه و ابلهانه مدفونش کردم، مشتاقم. عذر تقصیر خواسته تاوانش را باید بپردازم.
من به قدرت تغییرات جزیی و کماهمیت ایمان دارم. و این مسیر را راهی برای تثبیت این تغییرات میدانم.
شاید همانطور که ناپدید و ناامید ساختن آن وجود، طی سالیان دراز اتفاق افتاد، حالا هویدا و پیداکردنش هم همان میزان وقت و زمان لازم داشته باشد.
کسی نمیداند بهرحال راه دیگری وجود ندارد.مگر نشنیدهای که میگویند:” آن که طاووس خواهد جور هندوستان کشد”
هرچند امروزه قطعا رفتن به هندوستان و شاید دیدن و مالک یک طاووس شدن نه خیلی رغبتبرانگیز و دلچسب است و نه چندان سخت و دشوار( من که دلم نمیخواهد)؛ اما قطعا پیدا کردن خود واقعی و تبدیل شدن به فردی که میخواهی آمال و آرزوی خیلی هاست.
ناملایمات و دشواریهایش ارزش این ملاقات را دارند.
پس برویم سر کارمان.
ثبت ديدگاه